دیدم در خواب
آن یار دیرینه و دل آرا
او نشسته بود
بر پای صندلی
که بر آن نشسته بود
یار دیگری
دستان او بود در دستش
و نگاهش گره بسته بود در نگاهش
قلبم بشکست و بدرد آمد
اشکم بریخت از روی گونه هایم
من تماشایش می کردم
نا باورانه
مگر می شود
آن یار دردانه
مرا از یاد برده
از او دور می شدم
که ناگه پریدم
از آن خواب دوش
( دل آرا شرکاء )
شاعر زن دلارا شرکا
شاعر زن ایرانی دلارا شرکا
delarash
auv cdfh nghvh av;h
ahuv ck
ahuv
AHUV CK HDVHKD